Thursday, May 22, 2008

intro

بعضی شب ها
انسان
شاعر می شود.
امشب از آن شب هاست.

کلمات
آرام در ذهنم جاری می شوند
و جملاتی می سازند
که معنی شان
برای خودم معلوم نیست.
در این انبوه شاخ و برگ کلمات
آرام خودم را فرو می کنم
و بی هدف جلو می روم
و با صد دهان سخن می گویم.

باید چیزی بخوانم
اما هیچ
باید چیزی بشنوم
اما هیچ
باید چیزی بگویم
اما هیچ
این همان تجربه ی تکراریِ هماره تازه است.

بعضی شب ها
انسان
ظریف می شود
مثل یک چینی نازک
مثل حریر بر پوست نمناک
مثل نسیم خنک دریا

سفر
آغاز می شود.
به دوستانم سر می زنم.
به کسانی که دوستشان دارم.
به کسانی که دوستشان داشتم.
به کسانی که دوستم داشتند.
و مزه ی آشنای تلخی و شیرینی توام را
درونم تجربه می کنم.

بعضی شب ها
انسان
سکوت را نجوا می کند
و همه ی شعرهای جهان را از بر می خواند.
امشب
از آن شب هاست.

No comments: